پس از فروپاشی شوروی، حکومت و نیروهای مختلف سیاسی روسیه برای جستجوی "آرمان ملی" جدید اقدام کردند. در واقع طراحی "هویت ملی" جدید مطرح بود. این مساعی مدت طولانی نتیجه نمیداد. اواخر سالهای ۲۰۰۰ این مرحله انتقال طولانی به پایان رسیده و نتایج امر در سال ۲۰۱۴ بطور نهایی ثبت شد. روسیه در واقع فرضیه شوروی هویت خود را احیا میکند که عنصر سوسیالیستی از آن حذف میشود. ولی همزمان عنصر وطن پرستی که یکی از عناصر مهم هویت شوروی بود دوباره مطرح میشود. جستجوی آرمان عمومی اقدام بعدی در طراحی این هویت خواهد بود. به این ترتیب، ارتباط بین وطنپرستی و آرمان عمومی مختص به قدرت جهانی و منطقهای احیا میشود.
ویژگی مسیر روسیه بر اساس چند عامل تعیین شد. اولاً روسیه موقعیت و توان قدرت جهانی را از شوروی به ارث گرفت. برغم مشکلات جدی، کشور پتانسیل نظامی خود را حفظ کرد. خود موقعیت جغرافیایی کشور غنای دستور کار سیاست خارجی آن را ایجاب میکرد. روسیه به عنوان طرف دارای وزن بزرگ در همه نهادهای کلیدی جهانی ایفای نقش میکرد.
علاوه بر این، روسیه حتی پس از فروپاشی شوروی یک کشور چند ملیتی است. یعنی امکان بروز ناسیونالیسم قومی برای تعیین هویت ملی قابل قبول نبود.
ثالثاً خود جامعه روسیه به عنوان عامل مهم وارد کار شد. فروپاشی شوروی لطمه سنگینی برای مردم آن بود. شهروند روسیه رابطه خود با اصول، تاریخ و شیوه زندگی را از دست داد. او از سامانه شوروی خارج شد و همزمان درک میکرد که بدشواری وارد سامانه غربی شود.
بوریس یلتسین (اولین رئیسجمهور روسیه پس از شوروی) این واقعیات را درک میکرد. او هم ساختار نظم سیاسی روسیه کنونی را طراحی کرد. و در این سامانه نوین از عنصر وطنپرستی موجود در هویت شوروی استفاده شد. این عنصر اجازه میداد از سامانههای غربی و ناسیونالیست دوری شده و همزمان به عنوان یکی از مراکز قدرت جهانی ایفای نقش شود. این عنصر همچنین اجازه میداد لطمه وارده از فروپاشی شوروی ملایمتر شود. در نهایت این امر با واقعیات اقتصاد سرمایه داری هماهنگ بود که نخبگان و شهروندان روسیه مایل نبودند از آن روگردان شوند. به همین دلیل هم جایگزین چپگرا برای روسیه مناسب نبود.
در این نظام غرب بتدریج به "هویت بزرگ دیگر" تبدیل میشد. موضع گیری در روسیه نسبت به آن از موضع مثبت به موضع شدیداً منفی گرایید. اینجا دو عامل مؤثر واقع شد. یکی از آنها حل نشدن مسئله امنیت اروپا بود که اساس مناسبی برای شکاکیت دو طرف نسبت به یکدیگر فراهم کرد. عامل دوم پیشداوریهای ریشه دوانده در ذهنیت روسیه بود. ضمناً اوضاع در غرب هم (نسبت به روسیه) تقریباً به همین شکل پیشرفت میکرد. هراس غرب از روسیه بزرگ بوده و آنجا هم وسوسه استفاده از روسیه به عنوان "هویت دیگر" مطرح شده بود. بحران اوکراین فقط باعث شد همه این احوالات بشدت حاد شود.
از قرار یک جنبه دیگر هویت سنتی روسیه در دوران کنونی مفقود است. منظور آرمان عمومی قابل کاربرد نسبت به سراسر جهان است که روسیه به بقیه جهانیان میتواند پیشنهاد کند. در شوروی این آرمان بر ایدئولوژی سوسیالیسم اتکا داشت. انحطاط این آرمان یکی از عوامل مهم فروپاشی شوروی بود. به همین دلیل رهبران روسیه معاصر از مطرح کردن آرمانهای جهانی طفره میرفتند. ولی شرایط سیاسی کنونی میتواند آنها را به جستجوی چنین دکترینی وادار کند.
یکی از راههای احتمالی میتواند تلاش برای تبدیل اورآسیای بزرگ به سنگ توازن اروپای بزرگ باشد. منظور این است که فضای توسعه و امنیت مشترکی در اورآسیا برقرار شود. رقابت این افکار با پروژههای مشابه چین یکی از مشخصات دوران کنونی است. از این لحاظ، کناره گرفتن از آرمان اروپای بزرگ به دلیل جایگاه حاشیهای روسیه, نقش روسیه در آن منحصر بفرد نخواهد بود. روشن است که انتخاب دکترین همچنین به وزن سیاسی روسیه در فضای اورآسیا بستگی خواهد داشت.
منبع: سایت شورای روابط بینالملل روسیه
نویسنده: ایوان تیموفهیف، نامزد علوم سیاسی، مدیر برنامهای شورای روابط بینالملل روسیه
نظر شما